دینادینا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

دینای ما دنیای ما

بزرگ شدن دینا

دینا جونم دخترکم روز به روز داری شیرین تر می شی و دل منو بابا علیرضا رو می بری باورم نمی شه این روزا به برکت وجود تو نازینم مادر بودن رو دارم تجربه می کنم وچه حس قشنگیه    دخترکم ان شا ا... همیشه شاد و سلامت باشی         ...
23 بهمن 1390

تولد مامان و بابا

دخمل قشنگم پنجشنبه 20 بهمن ماه تولد بابا علیرضا (و البته خودم) بود و یه جشن کوچولو خونه مامانی گرفتیم اولین بار بود که پیراهن دخترونه پوشیدی و برات هد بند زدم آخه هنوز موهای قشنگت در نیومده کلی خوشگل شده بودی و ذوقت رو کردیم عزیزم  و البته اون روز اولین بار بود که صدای بلند خندیدنت رو شنیدیم وقتی عزیز رو دیدی و باهات شروع به حرف زدن کرد از خنده غش می کردی! عزیزدلم ان شا ا... سال دیگه خودت بزرگ شدی و تو جشن تولد منو بابایی کلی آتیش می سوزونی   ...
23 بهمن 1390

4 ماهگی

دینا جونم دختر گلم  4 ماهگیتم تموم شد عزیز دلم ببخشید گلم که وبلاگتو دیر بروز می کنم مامانی، می دونی که سرم خیلی شلوغه دانشگاه کلی وقتمو می گیره روزای سختیه اما می گذره  جیگر مامانی این روزا از خودت صدا در میاری مثل ووووووو، بووو، آگا، آدا و.... دستاتو هی نگاه می کنی بعد هم می ذاری دهنت، موقع تعویض جات هم کج می شی و می چرخی بیشتر سعی می کنی تو بغل حالت نشسته داشته باشی عاشق تلویزیونی خلاصه که کلی هنر مندی مامانی من و بابا علیرضا هم عاشق شیرین کاری هاتیم گلم  خلاصه که مامانی داری بزرگ می شی عزیز دلم خیلی دوست داریم دینا کوچولو    ...
23 بهمن 1390
1